اعتبار دعاهاي ابن طاووس از نگاه او


 

نويسنده: دكتر مهدي احمدي *




 

چكيده
 

اين مقاله در پي آن است كه، از طريق نگاه ابن طاووس، نشان دهد دعاهايي كه او ذكر كرده، چه اندازه قابل اعتماد و اطمينان است. از اين رو، از دو رويكرد در تبيين جايگاه دعاهاي ابن طاووس، با عنوان بررسي سند و متن حديث كه بر اساس معيارهاي پذيرفته شده در دانش نقد حديث انجام مي گيرد- واستفاده از قراين و مناظري ديگر، چون نگاه و نظر ابن طاووس بهره مي گيرد. روشن است كه رويكرد دوم، امتياز نگاه دقيق، ريزبين، تفصيلي و همه جانبه رويكرد نخست را ندارد؛ با اين وجود مي تواند ميزان زيادي اعتماد بخش و اطمينان آفرين باشد. ابن طاووس دو گروه دعاها را ذكر كرده است؛ يك گروه كه اكثريت است دعاهايي است كه جنبه روايي دارد. اين گروه دعاها را ذكر كرده است؛ يك گروه كه اكثريت است دعاهايي است كه جنبه روايي دارد. اين گروه خود دو دسته را تشكيل مي دهد: دعاهايي است كه با اسناد کامل نقل شده و وي بر درستي آنها تاکيد نموده است و دسته ديگر، دعاهايي است که سند ندارد يا سند آنها ضعيف است. استناد وي در اين روايات، روايات موسوم به تسامح در دلايل سنن است كه از سند درست برخوردارند. گروه دوم دعاهايي است كه انشاي ابن طاووس است. وي اين دعاها را، با استناد به روايت صحيح، انشا كرده و موارد آن را -كه اندك نيز هست- شايستگي ابن طاووس، گواهي وي مي تواند اطمينان بخش باشد.
كليد واژه ها: ابن طاووس، دعا، اعتبار روايات.

درآمد
 

علي بن طاووس (589-664ق)، در تاريخ اماميه، شخصيتي تأثير گذار در بنياد دستگاه كلامي - دعايي شيعه و گسترش فرهنگ دعا شناخته مي شود. او عالم و محدثي پر تأليف بود. شمار كتاب ها و رساله هاي وي در زمينه هاي مختلف، بيش از پنجاه عنوان است. رويكرد كلي ابن طاووس در اين تأليفات، حديثي است. از جمله زمينه هاي آثار او كه مهم ترين نيز هست -دعا، زيارت و فضايل اعمال است. در باره آثار دعايي ابن طاووس، از جوانب مختلف، از دير باز سخن ها گفته شده و كتاب ها و رساله هايي به رشته تحرير در آمده است؛ از جمله اين جوانب، ميزان اعتبار دعاهايي است كه وي ذكر كرده است. در اين باره بحث مستقل و فراگيري انجام نشده؛ اگر چه به عنوان ايراد بر ابن طاووس و در پاسخ به آن، بحث هاي پراكنده و گزينشي صورت گرفته است. پيداست كه تفاوت احاديث دعايي، زيارتي و فضايل، با احاديث فقهي، اين است كه احاديث دعايي در بردارنده زبان در خواست و تقاضا و ديگر آداب و شرايطي است كه مي تواند در استجابت دعا دخالت داشته باشد. از رهگذر اين آگاهي، مي توان با خدا ارتباط پيدا كرد؛ اگر چه اين ارتباط الزامي نيست، اما احكام جنبه تكليفي و الزامي مي تواند داشته باشد. گويا لحاظ اين تفاوت است كه در دانش نقد حديث، توجه و عنايت اصلي به احاديث احكام معطوف شده است.

جايگاه ابن طاووس و آثار او
 

ابن طاووس چندين كتاب در موضوع دعا تأليف كرده است. اين كتاب ها عبارت اند از : اقبال الاعمال، الامان من اخطار الاسفار و الازمان، جمال الاسبوع، الدروع الواقية من الاخطار، فلاح السائل و نجاح المسائل، المجتبي من الدعاء المجتبي، مهج الدعوات و منهج العنايات، الاسرار المودعة في ساعات الليل و النهار، زهرة الربيع، المضمار، التمام لمهمات شهر الصيام، المنتقي في العوذ و الرقي، الفرج بعد الشدة، المنامات الصادقات و البشارات بقضاء الحاجات.(1)
ارزيابي آثار دعايي ابن طاووس ، از نگاه او، ايجاب مي كند كه جايگاه ابن طاووس در دانش هاي مرتبط با اين موضوع، بويژه كتاب شناسي، رجال شناسي و جرح و تعديل و نيز وارستگي او شناخته شود. همچنين، لازم است انتساب آثار دعايي به وي مورد بررسي قرار گيرد. از اين رو، به عنوان مقدمه لازم بحث، ابتدا به جايگاه علمي ابن طاووس و انتساب آثار دعايي به او پرداخته مي شود و پس از آن، از ديدگاه وي در باره جايگاه دعاهايي كه ذكر كرده، سخن به ميان مي آيد.
ابن طاووس در شمار معدود رجال سرشناس اماميه است كه به فرهيختگي و وارستگي شهره است و مهمتر از آن، گويي در مصادر رجالي و حديثي بر اتصاف وي به اين ويژگي ها اتفاق نظر وجود دارد. در باره او الفاظ و عبارات گوناگوني كه همگي بر فرزانگي و وارستگي او دلالت دارند به كار رفته است. شهيد ثاني-كه در دانش حديث شهره بوده و كتاب او در اين باره معروف و مرجع است الفاظ زير را، در مقام تعديل، ذكر كرده است:عدل، ثقه، حجت، صحيح الحديث، متقن، ثبت، حافظ، صدوق، يحتج بحديثه، جليل، صالح الحديث، مشكور، خير، فاضل، ممدوح، زاهد، عالم، مسكون الي روايته، شيخ اجازه، كبير، عابد، اهل ورع و صاحب كرامات، نقابت علوي و ... .(2)
همچنين، در باره علي بن طاووس، در منابع رجالي و حديثي، به گونه هاي مستقيم و غير مستقيم، اين تعابير به كار رفته است: شيخ اجازه، ثقه، زاهد، عابد، جليل، كبير، ورع، صاحب كرامات و مقامات، از برجستگان و بزرگان اماميه، جليل القدر، عظيم المنزله، كثير الحفظ، نقي الكلام، زبانزد عام و خاص در عبادت و زهد، داراي كتاب هاي ارزشمند، بي نياز از ذكر در علم، فضل، زهد، عبادت، ثقه، فقه، جلالت و ورع.
وي شيخ اجازه علامه حلي بود. علامه حلي، در اجازه اي كه به بني زهره داده و به اجازه كبيره مشهور است، از اجازه احمد و علي بن طاووس به خود ياد كرده و از آن دو با عنوان سيد كبير سعيد ياد كرده است.(3) شهيد ثاني (م962ق) نيز، در اجازه به شيخ شمس الدين ابي جعفر محمد بن شيخ تاج الدين ابي محمد عبد علي بن نجدة،(4) به اسناد اجازه مشايخ خود تا علي بن طاووس و احمد اشاره كرده است. علامه محمد باقر مجلسي صورت اين اجازه را در بحارالانوار آورده است.(5)
در اشاره به فرهيختگي و وارستگي ابن طاووس مي توان اوصاف زير را از بزرگان و اعيان اماميه ذكر كرد: صاحب كرامات و مقامات در كلام علامه حلي(6)، شهيد ثاني(7)، محمد امين استرابادي(8) و ميرزا حسين نوري.(9) دو عالم اخير اين مقام را براي ابن طاووس، از برخي عبارات او در كتاب المواسعة و المضايقه،(10) الامان من اخطار الاسفار و الزمان (ص128)، مهج الدعوات (ص296) و كشف المحجة (ص151) برداشت كرده اند. علامه حلي، چنان كه ميرزا حسين نوري از مبحث استخاره كتاب منهاج الصالح او نقل كرده، از ابن طاووس به سيد سند و سعيد و عابدترين فرد دوران خود ياد نموده است.(11)
ديگر اوصافي كه پيش از اين اشاره شد، به قرار زير است: از بزرگان اماميه و ثقات آن، جليل القدر، عظيم المنزله، كثير الحفظ، نقي الكلام، بي نياز از بيان در عبادت و زهد و داراي كتاب هاي نيكو، در كلام تفرشي(12)، بي نياز از تعريف در علم و فضل و زهد و عبادت و وثاقت و فقه و جلالت و ورع، در عبارت شيخ حر عاملي(13)، سيد جليل و عالم نبيل در كلام علامه محمد باقر مجلسي(14) و علامه حلي، سيد ثقه و جليل، در كلام بحرالعلوم(15) و شهرت جلالت قدر و اتقان و تثبت او در همه منقولاتش در نظر معاصران او و متأخران.(16)

استناد به توثيقات و مباني رجالي
 

علي بن طاووس، اگر چه در رجال شناسي، بسان برادرش احمد مشهور نيست، اما درمواردي كه درباره رجال احاديث و انتساب کتاب ها به مولفان اظهار نظر کرده، مورد توجه و اعتماد رجال شناسان و كتاب شناسان واقع شده است. گويا به همين جهت، سيد بحرالعلوم در كنار كشي، نجاشي، شيخ مفيد، شيخ طوسي، ابن شهر آشوب، علامه حلي و ابن داود كه در دانش رجال شهره اند از او و احمد ياد كرده است.(17)
تفرشي (م1044ق)، سيد بحر العلوم(م1212ق)18،کلباسي(1315ق)(18) و محدث نوري (1320ق) و ... از جمله رجال شناسان اند كه به توثيقات و آراي رجالي ابن طاووس استناد كرده اند. ابن غضايري، محمد بن سنان، ابراهيم بن هاشم و جعفر بن علي بن احمد قمي، معروف به ابن رازي از جمله كساني اند كه ابن طاووس آنها را توثيق كرده و ديگران بر توثيق او اعتماد نموده اند.
سيد بحرالعلوم، در الفوائد الرجالية، ابن غضايري را با استناد به كتاب فرج المهموم ابن طاووس، (ص97)- كه وي را شيخ ثقه فقيه فاضل توصيف كرده توثيق نموده است؛(19) چنان كه در توثيق محمد بن سنان به سخن ابن طاووس در فلاح السائل و ... اعتماد كرده است. ابن طاووس در دفاع از محمد بن سنان متذكر شده كه گويا تضعيف كنندگان او تنها بر طعن آگاهي يافته اند و از تزكيه و ثنا بر او بي خبر مانده اند. از نظر او، اين نگاه يك سويه به محمد بن سنان اختصاص ندارد؛ چرا كه بيشتر ايرادها و طعن ها اين گونه است.(20) سيد بحرالعلوم اين بخش از دفاع را -که ناظر به يکي از مباني رجالي ابن طاووس است- مورد توجه قرار نداده است. به نظر ابن طاووس ، ازجمله خطاها در طعن افراد- که بر اختيار تکيه دارد- آن است که به اخبار ناظر بر آن فرد صورت نگيرد.(21). ديگر از مباني رجالي ابن طاووس-كه به آن توجه و عمل شده- در باره آن دسته از اصحاب ائمه(ع) است كه به غلو متهم شده اند. از ديدگاه ابن طاووس، جلالت قدر و شدت اختصاص برخي از اصحاب به أهل عصمت(ع) موجب انحطاط منزلت آنان نزد شيعه شده است؛ چه، ائمه(ع) به دليل شدت اختصاص برخي از اصحاب به آنها، آنان را بر اسرار آگاه كردند؛ اسراري كه از اغيار نگه داشته مي شد و نيز با آنان در باره اموري گفتگو مي كردند كه اكثر شيعه قدرت تحمل و طاقت شنيدن و پذيرش آن را نداشتند. در نتيجه اكثر شيعه آنان را به غلو و ارتفاع قول و امثال اين دو نسبت دادند. سيد بحرالعلوم متذكر شده كه همين مطلب را شيخ أبوعلي حايري در كتاب رجالي منتهي المقال در شرح حال محمد بن سنان ذكر كرده است.
ميرزا حسين نوري(22) در توثيق ابراهيم بن هاشم، بر قول ابن طاووس استناد كرده است؛ يكي در باره موسي بن اسماعيل بن موسي بن جعفر(ع) است كه متذكر شده سه نفر از اجلاي ثقات، به نام هاي محمد بن اشعث، ابن يحيي و ابراهيم بن هاشم كه علي بن طاووس در فلاح السائل (ص158)، بر ثقه بودن او(ابراهيم بن هاشم) ادعاي اتفاق كرده، از او روايت كرده اند. اين قرينه ظن قوي ايجاد مي كند كه او از ثقات و از مؤمنان است.
ديگري در باره با سند حديثي كه در آن، ابراهيم بن هاشم است. وي متذكر شده قول معروف در باره ابراهيم بن هاشم مبني بر توقف است، ولي ابن طاووس در فلاح السائل، پس از نقل حديثي از الامالي صدوق(رحمه الله) كه در سند آن ابراهيم بن هاشم واقع شده است آورده كه روايان حديث بالاتفاق ثقه اند.(23) گويا در كتاب هاي رجالي پيشين، مانند رجال النجاشي و الفهرست طوسي و خلاصه الاقوال علامه از ابراهيم بن هاشم ياد نشده است، ولي از علي بن ابراهيم بن هاشم ياد شده در وثاقت آن هيچ كس توقف نكرده است.
همچنين، محدث نوري درباره جعفر بن علي بن احمد قمي، معروف به ابن رازي متذكر شده كه نقل توثيق از كتاب رجال شيخ طوسي توسط ابن داود با عدم وجود آن در برخي نسخه هاي آن منافات ندارد،اين چه احتمال دارد آن در نسخه ابن داود بوده است. بنابراين راهي به تكذيب يا تخطئه آن وجود ندارد. اين مطلب، بنابراين فرض است كه توثيق از عبارت شيخ طوسي باشد كه از كتاب رجال او نقل شده است؛ اما اگر از كلام خود ابن داود باشد چنان كه از عبارت كاظمي پيداست تصديق آن اولي است و ديگر نيازي به آن، چه ابن داود باشد چنان كه از عبارت كاظمي پيداست تصديق آن اولي است و ديگر نيازي به آن، چه در تكملة الرجال،(24) انجام گرفته، نيست. در تكملةالرجال آمده كه وثاقت، از عبارت فقاهت-كه شيخ صدوق در معاني الاخبار، ابن رازي را به آن توصيف كرده اخذ شده است. بنابراين، ديگر اين اشكال مطرح نمي شود كه فقاهت بر وثاقت دلالت نمي كند. دليل بر اولويت تصديق، آن است كه ممكن است ابن داود آن را از كلام برادر استادش (احمد بن طاووس) علي بن طاووس در الدروع الواقية گرفته باشد كه در اين فرض، بر وثاقت و فوق آن دلالت مي كند.(25)

نقل روايات ابن طاووس
 

در كتاب هاي حديثي سده نهم و پس از آن، كتاب هاي ابن طاووس، بويژه كتاب هاي دعايي، يكي از مصادر مهم حديث و دعا شناخته مي شوند. در سده نهم علي بن يونس عاملي بياضي (م877ق) در الصراط المستقيم، شاگرد او، ابراهيم بن علي بن حسن عاملي كفعمي (م905ق) در دو كتاب المصباح و البلد الامين، شيخ حرعاملي (م1104ق) در وسائل الشيعة، محمد باقر مجلسي(م1110ق) در بحار الانوار، نعمت الله جزايري (م1112ق) در قصص الانبياء و ميرزا حسين نوري (م1320ق) در مستدرك وسائل الشيعة از آثار ابن طاووس نقل كرده اند، نقل بدين شرح است:
- از اقبال الاعمال، كفعمي در كتاب المصباح و البلد الامين(26)، شيخ حر در وسائل الشيعة(27)، محمدباقر مجلسي در بحار الانوار(28) و ميرزا حسين نوري در مستدرك و سائل الشيعة؛(29)
- از الامان من الاخطار، محمد باقر مجلسي در بحار الانوار؛(30)
- از جمال الاسبوع، كفعمي در المصباح و البلد الامين(31)، شيخ حر عاملي در وسائل الشيعة، محمد باقر مجلسي در بحار الانوار(32) و ميرزا حسين نوري در مستدرك وسائل الشيعة؛(33)
- از الدروع الواقية، كفعمي در المصباح(34)، محمد باقر مجلسي در بحارالانوار(35)، شيخ حر عاملي در وسائل الشيعة(36) و ميرزا حسين نوري در مستدرك وسائل الشيعة؛(37)
- از فلاح السائل، محمد باقر مجلسي(38) و ميرزا حسين نوري؛ (39)
- از المجتبي، كفعمي(40) و ميرزا حسين نوري؛(41)
- از محاسبه النفس، كفعمي(42)، شيخ حر عاملي(43)، محمد باقر مجلسي(44) و ميرزا حسين نوري؛(45)
- از مهج الدعوات، كفعمي(46)، شيخ حرعاملي(47)، محمد باقر مجلسي(48)، سيد نعمت الله جزائري(49) و ميرزا حسين نوري.(50)
در همين باره نيز كتاب شناسي ابن طاووس و استناد به آن در ميان متأخران شايان توجه است. از جمله، ميرزا حسين نوري در خاتمة المستدرك (ج1، ص386) در باره مؤلف كتاب كنوز النجاح آورده است كه اين كتاب تأليف شيخ شهيد امين الاسلام أبي علي فضل بن حسن بن فضل طبرسي، عالم و مفسر جليل، صاحب مجمع البيان است. از اين کتاب، با انتساب آن به طبرسي، علي بن طاووس در جمال الاسبوع(ص176)، مهج الدعوات (ص249) و الامان من الاخطار نقل كرده است.
در انتساب كتاب مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقه به أبي عبدالله الصادق(ع) آورده است كه بر اين انتساب گروهي از علماي اعلام تصريح كرده اند. نخسيتن آنها علي بن طاووس در فصل هفتم از باب ششم كتاب أمان الاخطار است.(51)

انتساب كتاب ها به مؤلف
 

انتساب كتاب هاي دعايي به ابن طاووس معروف، بلكه مسلم و قطعي است. اين انتساب از دو طريق آشكار است: يكي از طريق مؤلف كه او خود از آثارش نام برده و به آنها ارجاع داده است. وطريق دوم، گواهي كتاب شناسان، بويژه آنان كه نزديك به عهد وعصر مؤلف زندگي كرده ا ند. ابن طاووس در تأليفات خود به آثار نوشتاري اش كم و بيش، اشاره كرده و ارجاع داده است. اين شيوه در آن سده و حتي سده هاي پيش از آن متعارف بوده است. از فوايد اين شيوه، آن است كه ترتيب تاريخي آثار و انتساب آثار مؤلف را به وي روشن مي سازد؛ چيزي كه در مورد پيشينيان مهم و جدي است؛ چه به دلايل مختلف، از جمله نبود چاپخانه و تكثير گسترده نسخه ها و تكيه بر استنساخ و نبود اطلاع رساني زياد و گسترده در ميان اهل علم و قلم، انتساب برخي تأليفات به مؤلفان آنها روشن نيست. ابن طاووس، افزون بر ذكر آثار كه با عنوان كامل و گاه ناقص است به موضوع، تاريخ شروع تأليف و پايان و گاه، مكان و چگونگي تأليف اشاره كرده است. ذكر شروع و پايان مكان تأليف نيز شايان توجه است. براي نمونه، شروع كتاب اقبال الاعمال روز دوشنبه سيزدهم جمادي الاولي سال 655 در كربلا(52) و پايان كتاب الامان من الاخطار در روز چهارشنبه چهاردهم ربيع الاول سال 632 در حله سيفيه است.(53)
ابن طاووس، در برخي آثارش، كيفيت تأليف را متذكر شده، به رسم اهل تأليف كه مطالب را در اوراق چرك نويس فراهم آورده و آن گاه پاك نويس مي كردند عمل نكرده است. او نويسنده يا ناسخي داشته كه مطالب را مي نگاشته است. مطالب كتاب هاي ابن طاووس، به گفته وي، در دو دسته قرار مي گيرد: يك دسته، مطالبي است كه خدا بر خاطر و سراير او جاري مي كرد و باز مي نمود. اين مطالب را ابن طاووس بر ناسخ املا مي كرده يا در كاغذهايي مي نگاشته و در همان حال، ناسخ از روي آن تحرير مي كرده است. دسته دوم، روايات و دعاهاست. اين دسته را ابن طاووس از روي كتاب هايي كه در اختيار داشته و از آنها اين روايات و دعاها را روايت يا اخذ مي نموده، بر ناسخ املا مي كرده و گاه، ناسخ را به بخش هايي از كتاب كه در نظر بوده نقل شود- دلالت مي كرده است.(54)
ابن طاووس در ديباچه فلاح السائل متذكر شده كه با الهام از مصباح الكبير شيخ طوسي و به منظور تكميل آن، عزم خود را جزم كرده تا تحت عنوان المهمات والتتمات ده كتاب تأليف نمايد و سپس آنها را ذكر كرده است.(55) وي در رساله اي كه در اجازات نگاشته، برخي از تأليفات خود را ذكر نموده است. اين رساله به گونه ناتمام و ناقص در بحارالانوار آمده است. مصباح الزائر و جناح المسافر، مهمات لصلاح المتعبد و تتمات لمصباح المتهجد، كه شامل چند مجلد است؛ از جمله، فلاح السائل و نجاح المسائل في عمل اليوم و الليلة، أدعية الاسابيع، مهمات للاسبوع، في عمل ليلة الجمعة و يومها، أسرار دعوات و قضاء حاجات و مالا يستغني عنه، ربيع الالباب.(56) كتاب هايي كه در آثارش به آنها ارجاع داده عبارت اند از : عمل السنة در اقبال الاعمال (ج1، ص75 و 197)، اغاثة الداعي در اقبال الاعمال (ج1، ص346-347)، الزوائد و الفوائد في عمل شهر الصيام در اقبال الاعمال (ج2،ص14)، عمل الاشهر دراقبال الاعمال(ج2، ص16)، جمال الاسبوع يا جمال الاسبوع في كمال العمل المشروع در اقبال الاعمال(ج3، ص161) و الامان من الاخطار (ص90)، مصباح الزائر و جناح المسافر دراقبال الاعمال (ج2، ص191)، الطرائف در اقبال الاعمال (ج2، ص249 و ص264)، الاسرار المودعة في ساعات اليل و النهار در الامان من الاخطار (ص101 و ص152)، فلاح السائل و نجاح المسائل در الامان من الاخطار (ص139)، زهرة الربيع ادعيه الاسابيع در الامان من الاخطار (ص90)، الدروع الواقية من الاخطار فيما يعمل في الشهر يوم علي التكرار در الامان من الاخطار (ص90)، عمل شهر الرمضان المسمي بالمضمار در همان جا، التمام لمهام شهر الصيام در همان جا، الاقبال بالاعمال الحسنه در الامان من الاخطار (ص91)، الجزء الرابع من كتاب المهمات في صلاح المتعبد و تتمات لمصباح المتهجد در جمال الاسبوع (ص326).
شيخ حر عاملي (م1104ق) در كتاب تذكره المتبحرين از كتاب الاقبال، جمال الاسبوع بكمال العقل المشروع- كه محتمل است همان كتاب صلوات و مهمات للاسبوع باشد- الدروع الواقية من الاخطار فيما يعمل كل شهر علي التكرار، الامان من اخطار الاسفار و الازمان و مهج الدعوات و منهج العنايات ياد كرده است.(57)

ترديد در انتساب يك كتاب
 

ميرداماد(م1030ق) در الرواشح السماوية (ص77)، تفرشي در نقدالرجال (ج1، ص105)، محمد علي اردبيلي در جامع الرواة (ج1، ص317) و محمد باقر مجلسي در بحار الانوار (ج1، ص12) كتابي موسوم به ربيع الشيعة را به ابن طاووس نسبت داده اند. قرايني چند در درستي اين انتساب ترديد جدي ايجاد مي كند. قرينه اول، اين است كه ابن طاووس در كتاب هاي خود به تأليفاتش اشاره كرده و اين كتاب در شمار آنها نيامده است. قرينه دوم، اين است كه عادت و سيره ابن طاووس اين است كه وي نام خود را در ابتداي كتاب، بلكه گاه در ابتداي هر باب، ذكر مي كند و در اين كتاب از آغاز تا پايان، از نام ابن طاووس اثري نيست. قرينه سوم، اين است که ابن طاووس به طور معمول در آغاز کتاب خطبه اي مفصل در حمد و ثناي خدا و سلام و درود بر پيامبر اسلام(ص) و اوصياي او ذکر مي کند و در اين کتاب از اين خطبه مفصل خبري نيست. به علاوه، به گفته ميرزا حسين نوري، اسانيد ربيع الشيعة با اسانيد ابن طاووس در آثارش چندان هماهنگ نيست. به موجب اين قراين، محدث ياد شده اين احتمال را قوي دانسته كه كتاب موسوم به ربيع الشيعة، همان كتاب اعلام الوري طبرسي است و انتساب آن به ابن طاووس به جهت كم دادني برخي از اهل علم متوسط الحال بوده كه در اثر افتادگي اوراق آغازين كتاب اعلام الوري و وجود لفظ ربيع در آثار ابن طاووس، بر پشت آن ربيع الشيعة ابن طاووس را نوشته اند.(58)

ابن طاووس و جايگاه دعاها
 

با تتبع در آثار ابن طاووس، بويژه آثار دعايي، مشاهده مي شود كه وي در مواردي، به مناسبت، درباره سند دعاها و اعتبار آنها اظهار نظر كرده است. اين اظهار نظرها كه صريح و گاه ضمني است- در موارد زير شايان ذكر است: سند دعا كه معصوم است يا انشاي خود دعاهاي مستند به معصوم سند كامل دارد يا ناقص، ارزيابي سندها، استدلال روايي بر ذكر دعاهاي با سند ناقص و انشاء دعا، چگونگي تحمل حديث و اشاره به جايگاه آن، اشاره به در اختيار داشتن اصول حديثي اصحاب ائمه(ع) و نيز سند صحيح به بسياري از كتاب هاي پيشينيان كه شماري از آنها امروزه ناياب است.

ذكر طريق و اسناد حديث
 

ابن طاووس در نقل روايات، در بيشتر موارد، طريق حديث را با اسناد كامل ذكر كرده است.(59) وي طرق خود به روايات و كتب و اصول اصحاب را به هنگام نقل روايت يا ذكر كتاب و نيز در ديباچه كتاب فلاح السائل، (60) ذكر كرده و بارها متذكر شده كه اين طرق را در رسالة الاجازات(61) و كتاب غياث سلطان الوري لسكان الثري(62) بازگو نموده است. ابن طاووس بارها متذكر مي شود كه چند طريق به اين روايت يا كتاب دارد و از ميان آنها يك طريق و گاه، همه طرق را ذكر مي كند.(63)
وي در ديباچه فلاح السائل -كه نخستين كتاب از مجموعه كتاب هاي او در تكميل و تتميم كتاب المصباح الكبير شيخ طوسي است -طريق و اسناد خود به روايات و كتب و اصول اصحاب از ذكر كرده است. ابن طاووس بر آن بوده كه طريق خود را تا مشايخ بزرگ حديث را اطمينان بخش و اعتماد آفرين بسازد؛ چه، وي به مشايخ حديث، چون: كليني، شيخ صدوق، هارون بن موسي تلعكبري، ابن قولويه قمي، شيخ مفيد، سيد مرتضي و شيخ طوسي اعتماد داشت.(64)
طريق او به اين افراد، گروهي از ثقات اند كه بارها از آنها با عنوان كلي جماعتي از ثقات كه اسامي آنها را بارها به گونه جمعي و فردي ذكر كرده ياد نموده است.(65) اين جماعت بيش از هفت نفر هستند:
1. حسين بن احمد سوراوي، از محمد بن قاسم طبري، از ابوعلي حسن بن محمد طوسي، از پدرش (جد ابن طاووس) ابو جعفر محمد بن حسن طوسي.(66)
2. علي بن يحيي حافظ، از عربي بن مسافر عبادي، از محمد بن قاسم طبري، از ابي علي حسن بن محمد طوسي (و غير اينها كه ذكرشان به طول مي انجامد) از ابو جعفر محمد بن حسن طوسي.(67)
نام علي بن يحيي در جمال الاسبوع و فلاح السائل، أبو الحسن علي بن يحيي بن علي حناط و در فتح الابواب، خياط و در اليقين، حافظ ذكر شده است. ممكن است حافظ تصحيف حناط يا خياط و يا لقب مخصوص باشد. ميرزاحسين نوري متذكر شده كه يحيي خياط در سال 609ق، به ابن طاووس از جماعتي اجازه داده است. وي به نام هشت نفر اشاره كرده كه از جمله آنها عربي بن مسافر است.
3. اسعد بن محمد بن هبة الله بن حمزه، معروف به مشفروه و عبدالقاهر اصفهاني، از علي بن سعيد ابي الحسين راوندي، از ابي جعفر محمد بن محسن حلبي، از ابو جعفر طوسي.(68) و در طريق ديگر، وي از علي بن سعيد ابوالحسين رواندي، از ابو علي فضل بن حسن بن فضل طبرسي روايت كرده است.(69) ابن طاووس متذكر شده اين طريق كه روايت از اسعد بن عبدالقاهر اصفهاني است طريقي است كه با آن، همه كتب و اصول و مصنفات روايت مي شود و بعيد است كه چيزي از رواياتي كه آورده از آن خارج باشد.(70)
وي افزوده در رساله الاجازات، طرق خود را در نقل احاديث ذكر كرده است.(71) اين رساله، ناقص و ناتمام در بحارالانوار آمده است. در اين رساله تنها يك طريق وجود دارد و ديگر طرق را بايد از لابه لاي كتاب هاي ابن طاووس پيداكرد. در اين رساله، تنها يك طريق وجود دارد و ديگر طرق را بايد از لابه لاي كتاب هاي ابن طاووس پيدا كرد. طريقي كه در اين رساله آمده، به قرار زير است:
4. فخار بن معد موسوي، از علي بن محمد عدنان بن عبدالله بن مختار، از ابو محمد عبدالله بن عبدالصمد بن عبد رزاق سلمي، از محمد بن علي بن ميمون نرسي كوفي، از ابو المني دارم بن محمد بن زيد بن احمد بن بيان بن عثمان بن عيسي نهشلي، از ابوحكيم محمد بن ابراهيم بن سري تميمي، از ابوالعباس احمد بن محمد بن سعيد حافظ معروف به اين عقده، از محمد بن فضل بن ابراهيم اشعري، از پدرش، از مثني بن قاسم حضرمي، از هلال بن ايوب صيرفي، از ابي كثير انصاري، از عبدالله بن اسعد بن زراره، از رسول الله.(72)
5. محمد بن محمود بن نجار محدث در مدرسه مستنصريه. او برخي از كتاب ها و رواياتي را كه نقل كرده، به ابن طاووس اجازه داده است.(73)
6. محمد بن نما، از ابوالفرج علي بن ابي الحسين راوندي، از پدرش، از ابو جعفر محمد بن علي بن محسن حلبي، از ابو جعفر طوسي، از شيخ مفيد، از ابوالقاسم بن قولويه قمي، از كليني.(74)
ابن طاووس بارها متذكر شده محمد بن نما -كه استاد فقه او بوده همه رواياتي را كه نقل كرده و اسناد آنها به شيخ طوسي مي رسد، به او اجازه داده است.(75) ابن نما با شيخ اسعد بن عبدالقاهر اصفهاني در طريقي كه اشاره شده، از يک شيخ روايت کرده اند.
7. پدر ابن طاووس از سه طريق روايت كرده است: از طريق حسين بن رطبه، از ابو علي بن محمد بن حسن طوسي، از محمد بن حسن طوسي.(76)
از طريق سعيد علي بن حسن بن ابراهيم حسيني عريضي، از ابي طالب حمزه بن محمد بن شهريار خازن، از دايي اش ابي علي حسن بن ابي جعفر طوسي از ابي جعفر طوسي.
و از طريق علي بن محمد مدايني، از ابي الحسين سعيد بن هبة الله راوندي، از علي بن عبدالصمد نيشابوري. از ابي جعفر دوريستي از شيخ مفيد.(77)
8. حسن بن در بي (از طريق اجازه) با اسناد به ابو جعفر طوسي.
9. فخر بن معد موسوي (از طريق اجازه) با اسناد به محمد بن حسن طوسي.(78)
ميرزا حسين نوري (79) متذكر شده مشايخ ابن طاووس -كه وي از آنها در تأليفات و اجازاتش نام برده و طريق او در اسناد روايات و كتب پيشينيان بوده است- به ده نفر بالغ مي شود. محدث ياد شده از پدر ابن طاووس در شمار اين عده ياد نكرده است. سه نفر از اين ده نفر در كتاب هاي ابن طاووس ذكر نشده اند و ميرزا حسين نوري آنها را از اربعين شهيد آورده است. اين افراد عبارت اند از: صفي الدين محمد بن معد موسوي -كه از مشايخ پدر علامه حلي بود- سديد الدين سالم بن محفوظ بن عزيزة بن وشاح سوراوي حلي، أبو حامد محي الدين محمد بن عبدالله بن زهرة حسيني اسحاقي، پسر برادر ابن زهره حلبي صاحب الغنية.
ابن طاووس در مواردي كه كم نيز نيست، به صحت سند و قابل اعتماد بودن رجال آن تصريح كرده است. از جمله اين موارد، دور مورد زير شايان ذكر است:
روينا ذلك بالاسانيد الصحيحة و الروايات الصريحة الي ابي مفضل محمد بن مطلب شيباني.
رويناه بالطرق الواضحة عن ذوي المهم الصالحة لا حاجة الي ذكر اسمائهم لان المقصود ذكر كلامهم.(80)

توثيق راويان و محدثان
 

ابن طاووس از دو كار ويژه رجال شناسي با عنوان جرح و تعديل بر تعديل تكيه كرده و گاه به جرح پرداخته است. او در اقبال الاعمال، پس از اشاره به دو اصل كه بايد در آثارش مراعات نمايد، به دليل نگاه نايسكان، به جرح و تعديل پرداخته است. آن دو قاعده يكي ذكر الفاظ حديث است كه آن را به مراعات احتياط در عمل و مراقبت و صد مالك الاسباب گره زده است. ديگري تلاش در تأويل نزديك تر به صواب در جمع ميان روايات متخالف است. اما آن قاعده رجالي اين است كه اگر چه راويان، از جهت عدالت و جرح تفاوت دارند، وي به موارد جرح نمي پردازد؛ چه، به نظر او ، آن مصداق غيب كردن است كه بايد از آن دوري جست.(81) ابن طاووس در مدح راويان، با استناد به كتاب هاي رجالي پيشين، بويژه الفهرست و الرجال شيخ طوسي و الفهرست نجاشي و گاه، با استناد به قراين ديگر، اعم از روايي و غير روايي كه جنبه اجتهادي دارد ايفاي نقش مي كند. او از اين طريق، بيش از هشتاد راوي را تعديل كرده است. برخي از اين رجال را ديگران جرح كرده اند.
تعابيري كه ابن طاووس در توثيق و مدح به كار برده و از جهت ميزان دلالت مي تواند متفاوت باشد، به قرار زير است: فاضل، عالم، عبارات ناظر به ترحم(رضي الله، رحمة الله، تغمده الله برضوانه، قدس الله روحه و نور ضريحه، تلقاه الله جل جلاله ببلوغ الامال)، معتمد عليه، ثقة، عدل، عين، شريف، زكي، فقيه، زكاه اصحابنا و اثنوا عليه، سيدنا، صدوق، متفق علي امانته، عديم النظير، جليل القدر، واسع الرواية، عظيم المنزلة، راوي اصول، اهل صدق در نقل آثار، صاحب اعتبار، مجمع علي عدالته، متفق علي ورعه و امانته، ممدوح، مأمون، ديدار با ائمه و روايت از آنان، جلالت در شيعه، رياست شيعه، علوشأن، از مصنفان اصحاب اماميه، شيخ معتبر، سعيد، موثوق بروايته، صاحب اصل و... .
توثيقات ابن طاووس در دو سطح توثيقات گروهي و توثيقات فردي قابل توجه است. توثيقات گروهي ناظر به مشايخ اوست. اين توثيقات به مناسبت و پراكنده ذكر شده است.
برخي از راوياني كه مدح و توثيق شده اند و الفاظ توثيق و مدح عبارت است از:
- صفوان بن يحيي، عبدالله بن جندب و علي بن نعمان از اعيان و برجستگان مشايخ اصحاب و راويان ائمه (ع)،(82) صفوان بن يحيي المتفق علي ورعه و امانته.(83)
- شيخ مفيد، شيخنا(84) المعظم المامون(85)، انتهت رياسة الامامية في وقته اليه.(86)
- علي بن عبدالواحدبن علي بن جعفر نهدي، با عبارت الشيخ، و ترحم بر او با عبارت رضوان الله عليه، من اصحابنا رحمة الله.(87)
- علي بن حاتم قزويني و ابوجعفر محمد بن بابويه، شيخين معتمدين(88)، ابوجعفر محمد بن علي بن حسين بن بابويه شيخنا الفقيه ايده الله تعالي(89)، هو ثقة في المقال و شيخ عظيم الشان(90) و الشيخ المجمع علي عدالته.(91)
- ابو القاسم جعفربن محمد بن قولويه شيخنا الثقه ايده الله تعالي.
- ابو عبدالله حسين بن علي بن حسين شيخنا ايده الله تعالي.
- ابو محمد هارون بن موسي شيخنا ايده الله.
ابن طاووس اوصاف ياد شده در باره چهار نفر اخير را از كتاب لمح البرهان شيخ مفيد آورده است.(92) عبارت شيخ صدوق المتفق علي امانته و تغمده الله برحمته(93)، قدس الله روحه و نور ضريحه، تلقاه الله جل جلاله برضوانه،(94) رضوان الله جل جلاله عليه(95)، من الاخيار(96) و جليل القدر عظيم المنزلة واسع الرواية عديم النظير ثقة، راوي جميع الاصول و المصنفات در باره هارون بن موسي تلعكبري، به نقل ازشيخ طوسي در الرجال.(97)
- محمد بن احمد بن داوود قمي، الشيخ رضوان الله جل جلاله عليه، الشيخ الموثوق و المتفق علي صلاحه و علمه و عدالته تغمده الله برحمته بروايته.(98)
- محمد بن احمد صفواني، با تعبير الشيخ و قد زكاه اصحابنا و اثنوا عليه.(99)
- محمد بن سنان، با عبارت قد زكي المفيد في كتاب كمال شهر رمضان محمد بن سنان و بلغ في الثناء عليه و روي في ذلك حديثا يعتمد عليه(100) وي. در اين باره روايتي را با اسناد به هارون بن موسي تلعكبري -رحمة الله- در رفع اتهام غلو از ابن سنان نقل كرده است.(101) او به نقل از شيخ مفيد -كه از او به شيخنا المعظم المامون ياد كرده- آورده است كه وي در كتاب كمال شهر رمضان متذكر شده كه مشهور از طريق سادات (ع)، وصف اين مرد (محمد بن سنان) است. شيخ مفيد در اين باره قول ابي جعفر(ع) را، چنان كه قمي روايت كرده، نقل نموه است. به موجب اين روايت، امام باقر(ع)- در حاليكه در واپسين سال هاي عمر بود- محمد بن سنان را دعا كرد و از خدا براي او به خاطر خدمت به وي و وفاداري به او در خواست بهترين پاداش را نمود. به علاوه آن كه محمد بن سنان از جلالت و علو شأن و بزرگي قدر و رياست شيعه برخوردار بود و سه امام اماميه به نام هاي موسي بن جعفر(ع)، علي بن موسي و جعفر بن محمد بن علي(ع) را ملاقات نمود و از آنها روايت كرد. نيز در باره او آمده كه وي نابينا شد (ضريرالبصر) و با مسح أبي جعفر ثاني بينايي اش را باز يافت.(102)
- اسعدبن عبدالقاهر اصفهاني شيخ فاضل.(103)
- محمد بن يعقوب كليني، شيخ ممدوح مجمع عليه (رض) و كتاب هاي او همگي اعتماد بخش است.(104)
- علي بن حسن بن فضال ثقه، ابو جعفر طوسي و ابوالعباس نجاشي او را توثيق كرده اند.(105)
- اسحاق بن ابراهيم ثقفي، ثقه.(106)
- ابو علي حسن بن محمد بن اسماعيل بن محمد بن اشناس بزاز از مصنفان اماميه.(107)
- ابوجعفر محمد بن عثمان بن سعيد عمري رضي الله عنه و ارضاه.(108)
- ابومفضل محمد بن مطلب شيباني(رحمه الله) و به قول ابو جعفر طوسي وي كثير الرواية بود.(109) و از ثقات محمد بن ابي عبدالله در كتاب امالي او است كه آن را در نسخه اي با تاريخ كتابت سال 309ق، ديده است.(110)
- محمدبن جرير بن رستم طبري امامي، شيخ ثقه.(111)
- سعد بن عبدالله و عادل و بر اين دو وصف اتفاق وجود دارد.(112)
- ابو حسن زيد بن جعفر محمدي، شريف جليل.
- ابو عبدالله حسين بن عبيدالله غضايري، شيخ ثقه فقيه فاضل.(113)
- ابن ابي عمير بي بدليل و يگانه روزگار خود.(114)
- قريش بن يسع بن مهنا علوي مدني، سيد سعيد (رض).(115)
- علي بن محمد بن علي بن حسين بن عبد الصمد تميمي، شيخ سعيد(رض).
- علي بن ابراهيم بن هاشم قمي، ثقه صالح (رض).(116)
- ابو محمد بن جعفر بن احمد قمي از اعيان عظيم الشان(117).
- محمد بن احمد بن عبدالله قمي، جليل القدر.(118)
- ابو عبدالله محمد بن ابراهيم بن جعفر نعماني ثقه.(119)
- ابو العباس عبدالله بن جعفر حميري ثقه و شيخ و چهره شاخص قمي ها. ابو جعفر طوسي در الفهرست و نجاشي در اسماء المصنفين چنين گفته اند.(120)
- كعب الاحبار و عبدالله بن سلام از خواص علي(ع) بودند و توقف در اخبار آنها، چنان كه برخي از اهل علم شيعه اهل بيت برآن اند، درست نيست.(121)
- ابن طاووس از عمر بن عبدالعزيز، در هنگام نقل از كتاب الفتن سليلي فراوان مدح مي كند. وي در اين باره به احاديثي از مصادر شيعه و اهل سنت استدلال كرده است. حديث شماره 348 و 349 از برخي اصول الشيعه و حديث شماره 350-كه آن را از تاريخ ابن الاثير و حديث شماره 351 از كتاب حماد بن عثمان ذي الناب نقل كرده است، شواهد ياد شده را تشكيل مي دهد.(122)
- محمد بن عباس بن علي بن مروان شيخ عالم و به قول نجاشي ثقة ثقة و عين بود.(123)
- حسين بن سعيد اهوازي عدالت ووثاقت او اجماعي است وموالي علي بن حسين(ع) بود.(124)
-اسحاق بن ابراهيم ثقفي ثقه.(125)
- احمد بن خالد بن عبدالرحمان برقية شيخ فاضل و ثقه. ابو جعفر طوسي در الفهرست و نجاشي او را توثيق كرده اند.(126)
- محمد بن مسعود بن محمد بن عياش، شيخ بزرگ در نظر عموم بود و بر عدالت و جلالت او نزد خواص اتفاق وجود دارد. محمد بن اسحاق نديم، ابوجعفر طوسي و نجاشي او را فراوان مدح كرده اند.(127)
- توثيق گروهي با عبارت جماعه من الثقات. ابن طاووس از طريق اين جماعت از كتاب الفهرست و الرجال و غير آن دو، از شيخ طوسي روايت كرده است. نيز از طريق اين جماعت كه از آنها به «جماعة من ذوي الاعتبار و اهل الصدق في نقل الاثار» ياد كرده. از ابو جعفر بن بابويه «شيخ مجمع علي عدالته وتغمده الله» از صفوان بن يحيي «المتفق علي ورعه و امانته» روايت كرده است.(128) نيز از طريق اين ثقات از كتاب الحج محمد بن يعقوب كليني روايت نموده است.(129) وي بارها از اين جماعت با عنوان كلي ياد كرده است؛ مانند:
رويت ذلك عن جماعه من الشيوخ المعتبرين الي جماعه من العلماء الماضين رضي الله عنهم اجمعين(130)، فيما نذكره برواية الثقات(131)، روي عدة من شيوخنا عن ابي عبدالله محمد بن احمد صفواني(132)، اخبرنا جماعة قد ذكرنا اسمائهم في الجزء الاول من المهمات بطرقهم المرضيات الي المشايخ المعظمين(133)، اين روايت را گروهي از ثقات از اصحاب اماميه در مصنفات و اصول روايت كرده اند.(134)
و عبارت رضوان الله جل جلاله عليهم و ضاعف احسانه اليهم در باره همه كساني كه در كتاب الفهرست و الرجال و غير آن دو، شيخ طوسي از آنها روايت كرده است.(135)

تصريح به اعتبار روايات و متون
 

ابن طاووس در چندين جاي از تأليفات خود، به ارزش و اعتبار روايات و دعاهايي كه ذكر كرده، اشاره نموده است. وي دعاها را در سه دسته ذكر كرده است: يك دسته، دعاهايي كه اسناد به معصوم دارد. اين دسته خود دو گروه را تشكيل مي دهد: يك گروه، دعاهايي كه با اسناد معتبر است. دسته دوم، دعاهايي كه فاقد سند معتبر يا سندي براي آن ندارد. دسته ديگر دعاهايي است كه او خود آنها را انشا كرده و متن روايت نيست.

روايات داراي اسناد معتبر
 

ابن طاووس در ديباچه فلاح السائل به چگونگي طريق خود به روايات اشاره نموده است. به موجب اين ديباچه، وي متذكر شده اين روايات را از طريق خواص اصحاب -كه ثقات اند- نقل كرده است. اگرچه اين بدان معنا نيست كه در برخي از اين طرق، فرد متهم و مطعون وجود ندارد. اين ممكن، بلكه محقق است، ولي اين طعن و اتهام نبايد جدي گرفته شده و سبب بي اعتباري يا ضعف سند و طريق تلقي گرد؛ چه، اين طعن مي تواند از چند جهت ضعيف شمرده شود. آن جهات عبارت از اين است كه آن از طريق خبر واحد است يا به روايت كسي است كه او خود مورد طعن است يا به جهتي است كه اگر آن جهت معلوم شود، مي تواند براي فرد مورد طعن عذر تلقي گردد يا در نظر اهل نقد امري جايز باشد.
او پس از اين مطلب -كه در باره نحوه با طعن نسبت به راويان است به دلايل خود در روايت از برخي كساني كه متهم اند و مورد طعن واقع شده اند (مانند محمد بن سنان) پرداخته است. اين دلايل به قرار زير است:
1. اصحاب اماميه -كه وي به آنها اعتماد كرده و از ثقات شناخته مي شوند و او از طريق فرد مطعون به آنها اسناد كرده يا از طريق آنها به او اسناد كرده، اين روايات را از او نقل كرده اند و در اين باره چيزي را استثنا نكرده و او را مورد طعن قرار نداده و روايات او را ترك نكرده، بلكه قبول نموده اند. جهت نقل اين روايات از طريق ياد شده اين مي تواند باشد كه آنها صحت اين روايت را از طريق ديگري كه اين ضعف را ندارد، شناخته اند يا آن را مورد عمل طايفه اماميه ديده اند و در نتيجه، بر آن اعتماد نموده اند يا از اين جهت بوده كه راوي، اگر چه در عقيده مورد طعن بوده، ولي در حديث امانتداري موثق بوده است. چه بسا در ميان كفاركساني يافت مي شوند كه در نقل اخبار مورد اعتماد و وثوق باشند؛ چنان كه عالمان مسلمان بر اخبار پزشكان اهل ذمه در زمينه طبابت اعتماد كرده اند.(136)
ابن طاووس در باره جايگاه مذهب دراعتبار حديث بر آن است كه علي الاصول، به روايت هر كسي كه به عنوان يك فرد راستگو و امانتدار شناخته مي شود، مي توان اعتماد كرد ؛ چه امامي باشد يا از فرق مذهبي ديگر. به ديگر عبارت، به عقيده ابن طاووس مقتضي براي اعتماد به اخبار پيروان ساير فرق و مذاهب -كه صادق و امانتدار باشند- وجود دارد، اما از طريق اماميه رواياتي در اختيار است كه به موجب آنها بايد به روايتي اعتماد كرد كه از طريق اماميه رسيده باشد. در نتيجه، اين مقتضي با مانع مواجه مي شود.(137) به قرينه روايت ابن طاووس از راوياني كه مورد اتهام وطعن واقع شده اند باز به قرينه عبارت اخير وي، مراد از طعن، انحراف درعقيده است و نيز به گواهي احتمالات مختلفي كه براي بيان دليل نقل راويان امامي قابل اعتماد از اين افراد ذكر شد -كه از جمله آنها توثيق ازجهت صداقت و امانتداري بود- و نيز اعتماد او به برخي مشايخ اهل سنت و تجليل و تكريم آنها، مانند محمد بن نجار، به نظر مي رسد كه وي گرايش به اين مبنا داشته است.
2. اصحاب ائمه(ع) در زماني زندگي مي كردند كه به ناچار، بايد تقيه مي كردند. از اين رو، امكان دارد كه آنان چيزي را اظهار كرده باشند كه با عقيده واقعي و دروني آنها ناسازگار باشد و اين مي تواند در يك زمان خاص و در برخي اوقات اتفاق افتاده يا گستره زماني آن بيشتر زمان زندگي او را فرا گرفته باشد؛ زيرا تقيه بر مدار ضرورت مي چرخد و در هر زمان كه ضرورت باشد، تقيه امكان دارد. در نتيجه، چه بسا فردي كه روي تقيه عقيده اي يا مطلبي را ابراز كرده، در جايي و به مناسبتي به تقيه بودن آن تنبه داده باشد، ولي عذر او را قبول نكرده اند.(138)
3. در اثبات طعن، دو چيز بايد احراز شود: يكي، آن كه طعن از ناحيه معصوم(ع) باشد و دوم، اين كه اسناد آن به معصوم(ع) ثابت باشد. براين اساس وي به اين دليل از كساني كه مورد طعن واقع شده اند، روايت كرده كه آن طعن از غير معصوم(ع) است و آنچه كه به معصوم نسبت داده شده، ثابت نيست؛ زيرا برخي چيزها، مانند لعن كه به معصوم نسبت داده اند در اثبات، به شهادت ثابت و شريعت پسند نيازمندند كه در شريعت اسلامي شرايط آن آمده است و يا طريق ديگري که در نظر خداوند متعال غذر واضح به حساب آيد و آن شرايط و اين عذر واضح در مورد اين طعن وجود ندارد.(139)
4. به تجربه، فراوان ديده كه انسان گاهي خشمگين مي شود و از سر خشم، مطالبي را از روي عمد يا سهو مي گويد كه به آنها اعتقاد ندارد يا خلاف واقع دروني اوست. اين گفته ها گاه شايع و پخش مي شود و براي گروه زيادي از شنوندگان اين گمان حاصل مي شود كه او اين چيزهايي را كه اظهار كرده، حق مي دانسته و نسبت به آنها يقين داشته است. ممكن است پس از فرو نشستن غضب براي عده اي روشن و كشف شود كه اين گفته ها خلاف واقع بوده و چه بسا خود فرد خشمگين به آن اقرار و اعتراف نمايد. با اين وجود، عده اي كه اين اعتراف را نشنيده اند، بر همان اعتقاد اول كه نشان از طعن دارد باقي مي مانند موارد اين چنين در نقل فراوان است.(140)
5. دليل پنجم دشمني و حسادت بوده كه فراگير است. دشمني و حسادت، آن چنان مؤثر و فراگير است كه نه تنها نسبت به بندگان خدا، بلكه نسبت به خود ديده مي شود. به موجب اين موضوع، ابن طاووس متذكر شده كه با تتبعي كه در احوال بندگان خاص و ديگر انسان ها انجام داده و نيز حال دشمنان و حسودان آنها را ملاحظه كرده، مشاهده نموده و دريافته كه هيچ كدام از آنان از نسبت ناروايي كه واقيعت نداشته، سالم نمانده اند. در نتيجه، طريق درست اين است كه به طعن ها و خرده گيري ها اعتنا نكرده و آنها را كنار گذاشت، مگر آن كه نست به آن، يقين يا چيزي نزديك يقين حاصل شود؛ به گونه اي كه بسان آفتاب واضح و قطعي بوده و از طعن و غلط و اشتباه سالم باشد.
ابن طاووس طعن نسبت به افراد را در دو سطح ظاهر و عقايد مورد توجه قرار داده است. وي پس از ذكرعبارت ياد شده در شماره پنج، متذكر شده كه اين وجوه- كه اشاره شد- همگي در مورد طعن هاي مربوط به امور ظاهري بود، اما در سطح عقايد، شرايط سخت دشوارتر است. وي آورده كه طعن ناظر بر فساد عقيده نيازمند آن است كه قطعي باشد واين قطع و يقين نيز از طريق كسي حاصل مي شود كه خداوند -جل جلاله - بر راستگويي او خبر داده و آگاه به اسرار و درون آن كسي غير از معصوم(ع) نيست.
6. برخي روايات را -كه نسبت به برخي راويان آنها طعن صورت گرفته- به اين جهت آورده است كه طريق ديگري براي نقل آن روايات داشته است. اين طريق ديگر، يا به همان امام معصوم است كه طريق مورد طعن به او اسناد دارد يا طريق به امامي ديگر است كه مثل آن حديث از آن طريق روايت شده است يا طريق به فرد ثقه اي كه فرد مورد طعن از وي روايت كرده است. ابن طاووس در پايان اين فقره آورده كه به هر روي، او چيزي را روايت نمي كند، مگر آن كه براي آن، راه برون رفت داشته باشد.(141)
ابن طاووس در پايان اين بحث متذكر شده كه كسي نسبت به آنچه مورد اشاره قرار گرفت و يا آنچه در كتاب ها آمده، خرده نگيرد و طعن نزند؛ چرا كه شايد وي براي آن عذر و حجتي داشته باشد كه فرد طاعن از آن آگاهي ندارد.(142)
قرينه ديگر بر اين كه ابن طاووس دنبال نقل بي ضابطه روايات نبوده و هر حديثي كه ديده يا شنيده، نقل نكرد، اين است كه وي در مواردي متذكر شده كه اعتبار اين احاديث را تضمين نمي كند. او اين تذكر را به طور خاص در باره روايات كتاب الملاحم و الفتن يادآور شده است.(143)

تسامح در ادله سنن
 

دسته دوم رواياتي كه ابن طاووس ذكر كرده، رواياتي است كه بر قاعده نامبردار به تسامح در ادله سنن تكيه دارد. ابن طاووس متذكر شده مستند و تكيه گاه در نقل دو دسته روايات، قاعده «تسامح در ادله سنن» است: يك دسته رواياتي كه عذر روشن و راه صالح و شايسته براي برون رفت از مشكل نقل از افرادي كه به سببي از اسباب مورد طعن واقع شده اند، نداشته است. وي اين مطلب را با واژه «اگر» بيان كرده كه نشان از موارد اندك آن دارد. دسته دوم، احاديثي است كه به جهت برخي عذرها اسناد آنها ذكر نشده است. مستند و دليل وي در نقل اين گونه روايات، رواياتي است كه او از جماعتي كه از آنها به ذوي الاعتبار و اهل صدق(افراد معتبر و راستگو) در نقل آثار ياد كرده روايت نموده است. آنان نيز اين روايت را از طريق خود، از ابو جعفر محمد بن بابويه (شيخ مجمع علي عدالته)، از طريق صفوان بن يحيي كه بر ورع و امانتداري او اتفاق وجود دارد از ابي عبدالله(ع) نقل كرده اند. به موجب اين روايت، هر كسي خبري در باره عمل خيري به او برسد و بدان عمل كند، براي او پاداش آن عمل منظور خواهد شد؛ اگر چه آن خبر از پيامبر(ص) صادر نشده باشد.(144) نظير همين متن، از محمد بن يعقوب كليني (شيخ ممدوح مجمع عليه) در كتاب الكافي در باب «من بلغه ثواب من الله تعالي علي عمل فصنعه» از علي بن ابراهيم، از پدرش، از ابن ابي عمير، از هشام بن سالم، از ابي عبدالله(ع) و نيز از طريق ديگري از امام باقر(ع) نقل شده است.(145)
وي در باره اين روايات متذكر شده كه اگر چه اسناد اين روايات را ذكر نكرده يا آن كه از اسناد بي بهره اند، ولي بايد توجه داشت كه اين روايات بر احاديثي مسند اعتماد و تكيه دارند كه از ثقات نقل شده اند.(146)

انشاآت ابن طاووس
 

دسته سوم، دعاهايي است كه او خود انشا كرده است. اصل و قاعده در ذكر دعا براي ابن طاووس نقل قابل اعتماد از معصومان(ع) است. بر اين اساس، وي بيشتر دعاهايي را كه ذكر كرده، منقول و مسند آورده است. ابن طاووس به اين قاعده بارها در كتاب هايش بويژه اقبال الاعمال، الامان من الاخطار(147)، مهج الدعوات(148) و الدروع الواقيه(149) اشاره كرده است. به موجب اين قاعده، وي يادآور شده در مواردي كه دعاي خاصي در كلام معصومان نيافته به انشاي دعا دست زده است.(150) ابن طاووس در ديباچه فلاح السائل متذكر شده است كه در تكميل مصباح الكبير ابوجعفر طوسي مطالب را به سه گونه آورده است: 1. دعاهايي كه روايت كرده، 2. دعاهايي كه بر آنها واقف شده، 3. دعاهايي كه خدا به او الهام كرده و اجازه اظهارشان را داده است.(151)
به موجب اين كلام دعاهاي انشايي الهام هايي است كه بر قلب ابن طاووس وارد شده است. دعاهاي انشايي داراي نثر و سجع و قرينه است. وي در اين باره، به برخي روايات در كراهت سجع دعا اشاره و به نقد و تأويل آنها پرداخته است. به موجب اين نقد و تأويل، اين روايات نمي تواند صحيح باشد؛ چه اگر سجع، تكلف آور و براي غير خدا باشد ويا در شأن آداب سنت و كتاب نباشد، چنان كه در اين روايات آمده است، نبايد در قرآن و كلام معصومان، بويژه صحائف زين العابدين، دعاهاي مسجع و منثور و مرتب آمده باشد، در حاليكه فراوان يافت مي شود.(152)
وي شواهدي از معصومان، بويژه امام صادق(ع) بر جواز انشاي دعا از كتاب عبدالله بن حماد انصاري و كتاب الدعاء سعدبن عبدالله، از امام صادق(ع) نقل كرده است. به موجب اين روايات، امام در پاسخ درخواستي كه از او شده بود، بر اين پايه كه دعايي تعليم دهد، فرمود:
ان افضل الدعاء ماجري علي لسانك.(153)
شمار اين دعاها اندك است و ابن طاووس به انشاي آنها اشاره كرده است. لذا با ديگر دعاها اشتباه نمي شود. بر پايه اين مطلب، اين سخن محقق خوانساري -كه ابن طاووس در فصاحت نطق و بلاغت كلام چنان برجسته و قوي بود كه در موارد بسيار، عبارات دعاهاي انشايي او، كه به وي الهام مي شد، با عبارات اهل بيت عصمت(ع) اشتباه مي شود-(154) موجه و قوي نمي نمايد؛ چه به قول محدث نوري كه معاصر او بوده شيوه معروف ابن طاووس در تأليفاتي مانند، الامان من الاخطار،(155) مهج الدعوات،(156) الدروع الواقيه(157) و... اين است كه هنگامي مي خواهد دعاي انشايي خود را ذكر كند، به آن تصريح مي كند(158) نيز او در مصباح الزائر-كه شاهد مثال محقق خوانساري است- تصريح كرده، آنچه در اين كتاب است، چيزهايي است كه آنها را روايت كرده يا ديده است.(159)

وجاده و اجازه گونه هاي نقل حديث
 

ابن طاووس روايات را از طريق اجازه از مشايخ خود و يافتن در كتاب ها و اصول قابل اعتماد نقل كرده است. وي اگر چه از جايگاه اجازه و وجاده در ايجاد اعتماد به صحت روايت سخن نگفته، تأكيد وي بر طريق اجازه -كه با اشاره به اصل اجازه و زمان و مكان آن نمايان است - و نيز گزارش از كتاب ها و اصول كه گاه با ذكر نسخه و نسخه ها و كاتب و تاريخ و مكان و صفحه و سطر همراه است- نشان مي دهد وي به اين كتاب ها و اصول اعتماد داشته است.
ابن طاووس، در اكثر موارد، در ابتداي ذكر روايت، به طريق تحمل آن اشاره كرده است. گويا اين اشاره، گاه بيش از يك طريق را شامل مي شود؛ مانند، روايت و رويت،(160) رويناها و وجدناها.(161) وي از طريق مشايخ حديث خود، با ذكر اسناد به مشايخ نخستين حديث و كتاب هاي حديثي اوليه و جز آنها، روايت را نقل مي كند و به هنگام نقل، از سه عبارت استفاده كرده است. اين عبارات از جهت ميزان دلالت بر گونه طريق تحمل مي تواند در دو دسته قرار گيرد. دسته اول، عباراتي كه مي تواند به طريق سماع، قرائت و يا اجازه دلالت نمايد. عبارت رويت و روينا كه از بسامد بيشتري برخوردار است و در غالب موارد با عبارت باسناد و باسنادنا همراه است- در اين زمينه شايان ذكر است.(162) به قرينه آن كه تحمل حديث توسط ابن طاووس از بيشتر مشايخ حديث خود، از طريق اجازه بوده، اين حدس تقويت مي شود كه مراد ابن طاووس از اين عبارات، روايت از طريق اجازه است؛ اگر چه او نوع اجازه را ذكر نكرده و از عبارات وي نيز چيزي به دست نمي آيد. دسته دوم، عباراتي است كه مي تواند بر وجاده دلالت نمايد يا دلالت دارد. عبارت «رواية فلان في كتاب فلان»(163)، «قال الشيخ ... في كتاب فلان»،(164) «ذكر الشيخ فلان في كتاب فلان»،(165) «رايت»(166)، و «وجدت»(167) در اين مورد شايان ذكر است.
با اين بيان كوتاه روشن مي شود كه ابن طاووس روايات را از دو طريق وجاده و اجازه -كه گاه هر دو طريق جمع بود- نقل كرده است.
در وجاده بر كتاب و نوشته تكيه مي شود. پيداست كه انتساب نوشته به صاحب كتاب - كه مي تواند صاحب خط باشد يا فرد ديگري بايد مسلم و معروف باشد. در وجاده يابنده، حديث را از زبان ديگري نمي شنود و نيز از راوي حديث اجازه روايت ندارد.(168)
ابن طاووس در بيشتر موارد، انتساب كتاب به مؤلف را بدون ترديد و مسلم دانسته است؛ چه او به هنگام نقل، از عبارات گوياي ترديد و عدم اعتقاد جازم در صحت انتساب استفاده نكرده؛ چنان كه نسبت به مواردي - كه در مجموع كم نيست - ترديد خود را نشان داده است. افزون بر اين كه گويا گوياتر نيز مي تواند باشد، اين است كه ابن طاووس گاه به برخي جزئيات اشاره كرده است.(169)
وي در مواردي كه در انتساب كتاب يا اصلي به مؤلف ترديد داشته، ترديد خود را به گونه اي بيان كرده است؛ مانند: «وجدنا في كتب الدعوات»، «نقل من اصل عتيق»، «وجدت في كتاب من كتب اصحابنا فيه ادعيه...»، و «وجدنا علي ظهر كتاب الادعية المشار اليه.»(170)
اجازه به عنوان يك طريق متعارف از دير باز مطرح بوده است. عالمان حديثي براي آن اقسامي ذكر كرده اند و بهترين آنها را اجازه معين در دو سمت موضوع و شخص دانسته اند. ابن طاووس بيشتر رواياتي را كه نقل كرده، از طريق اجازه بوده و ظاهر اين اجازه ها گوياي آن است كه نه تنها شخص ابن طاووس مخاطب خاص اين اجازه ها بوده كه موضوع نيز مشخص بوده است.
مشايخ اجازه ابن طاووس -كه وي آنها را توثيق كرده و زمان و مكان و گاه موضوع اجازه را متذكر شده - به قرار زير است: شيخ فقيه محمد بن نما، شيخ زاهد حسن بن در بي، سيد فاضل فخار بن معد موسوي، شيخ علي بن يحيي حناط و شيخ اسعد بن عبد القاهر اصفهاني.(171)

نقل از اصول دعايي اصحاب
 

گزارش هاي ابن طاووس از مشخصات كتاب ها و اصولي كه در تأليف كتاب هايش از آنها استفاده كرده، مي تواند قرينه اي محكم براي اطمينان زايي و افزايش اعتماد روايات او تلقي گردد؛ چنان كه مي تواند نشان دهد ابن طاووس به اين كتاب ها اعتماد داشته است. در اين گزارش ها - كه در نوع خود در سده هاي گذشته بي نظير است- نام مؤلف، نسخه كتاب، محل استفاده از كتاب، شماره صفحه و... ذكر شده است.
ابن طاووس كتابخانه اي بزرگ داشت. كتاب هاي اين كتابخانه در زمينه هاي مختلف دانش هاي ديني و علوم بشري بود. تفسير، حديث، دعا، انساب، طب، نجوم، لغت، شعر، رمل، طلسمات، عوذ، تاريخ و ... عناوين اين كتاب ها را تشكيل مي داد. شمار اين كتاب ها در سال 650ق، سال تأليف اقبال الاعمال، دو هزار و پانصد مجلد بوده است. وي گويا دو فهرست براي اين كتابخانه فراهم كرد: يكي با عنوان «الابانة في معرفة اسماء كتب الخزانة» - كه ناياب است و ديگري «سعد السعود». نسخه اي كه از سعدالسعود موجود است، تنها كتب سماوي و علوم قرآن را شامل مي شود. ابن طاووس اين كتابخانه را بر فرزندان ذكورش وقف كرد. امروزه بسياري از اين كتاب ها ناياب شناخته مي شوند.(172)
با اين وجود، گرايش غالب ابن طاووس به كتاب دعا، اوراد، احراز و زيارات بود. او بارها به اين گرايش در تأليفاتش اشاره كرده است. به همين جهت، با آن كه او فقيه و متكلم بود، به اين دو دانش چندان تمايل نشان نداد و در هريك از اين دو مورد، به اندكي مطلب بسنده نموده است.(173) در ميان كتاب هاي اين كتابخانه نزديك به هفتاد كتاب در موضوع دعا وجود داشته است. ابن طاووس در فصل يكصد و چهل و دوم كتاب كشف المحجة كه آن را در سال 662ق، تأليف كرد- متذكر شده كه بيش از شصت مجلد در دعا در اختيار دارد. اين شماره در سال 662ق، تأليف كرد متذكر شده كه بيش از شصت مجلد در دعا در اختيار دارد. اين شمار در سال 662ق، كه تأليف كتاب مهج الدعوات در روز جمعه، هفتم جمادي الاولي آن سال به پايان رسيده - به بيش از هفتاد مجلد افزايش يافته است.(174)
بيشتر اين كتاب ها، بويژه كتاب هاي دعايي، در شمار تأليفات پيش از شيخ طوسي شناخته مي شود. قرينه بر اين مطلب، آن است كه شيخ منتجب الدين در كتاب الفهرست خود -كه در شرح حال مؤلفان اماميه پس از شيخ طوسي، در حد فاصل نزديك به يك سده و نيم است- به شمار اندكي كتاب در موضوع دعا اشاره كرده است. قرينه قوي تر -كه از ظاهر كلمات سيد بن طاووس در لابه لاي تصانيفش استفاده مي شود - اين است كه بيشتر كتاب هاي دعايي- كه در اختيار او بوده- از اصول قديمي بوده اند. او به تاريخ بعضي از آنها اشاره كرده و بسياري را نيز به عنوان نسخه اصل يا نسخه عتيقه ياد كرده و نيز محل آنها را كه در مستنصريه و غير آن بوده- ذكر كرده است. به هر روي، شمار كتاب ها و اصولي كه ابن طاووس از آنها درتأليف كتاب هايش استفاده كرد، در حدود 488 كتاب است.(175)
به موارد زير به عنوان نمونه اشاره مي شود:
- اصل عبدالله بن حماد انصاري،
- اين (روايت، روايات) را در كتب اصحاب اماميه - كه قديمي است از آن دعاهاي برخي شب ها افتاده - يافته است.(176)
- كتابي به خط شيخ علي بن يحيي خياط و غير او در كتب اصحاب اماميه كه آن خط اكنون موجود است. اين كتاب در ربيع الاول سال 609ق، به او اجازه داده شده است،
- كتاب دعايي قديمي از طرق اصحاب اماميه، كه گويا از اصول آنان است،
- كتاب الاغسال احمد بن محمد بن عياش، نسخه اي از اين كتاب را -كه در ربيع الاول سال 427ق، كتابت شده- در اختيار دارد،
- كتاب جعفر بن سليمان، از ابي عبدالله(ع)،
- اصلي قديمي از اصول اصحاب اماميه، كه روايت نسخت آن از حسن بن محبوب است. اين اصل درسال 373ق، كتابت شده است.
- كتاب ابوالعباس احمد بن علي بن نوح (رض). در نسخه اين كتاب آمده كه آن را ابو نصر جعفر بن محمد بن حسن بن هيثم استنساخ كرده است،
- كتب الدعوات، در اين مجموعه آمده كه مؤلف آن در كتاب ابي الحسين زيد بن جعفر محمدي در كوفه ديده كه ابوعبد الله حسين بن عبيد الله غضايري يك جزء قديمي به خط ابي غالب احمد بن محمد زراري را روايت كرده كه در آن دعاهايي بدون اسانيد است،
- بعض مصنفات اصحاب اماميه كه به عبادات اهتمام داشتند. نسخه اي قديمي از اين مصنفات را در اختيار دارد كه مصنفان آن متذكر شده اند آن مختصر كتاب المنتخب است،
- كتاب المبعث علي بن ابراهيم بن هاشم قمي. نسخه اي از اين كتاب را در اختيار دارد كه در سال 400ق، كتابت شده است،
- كامل الزيارات، تأليف ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولويه. نسخه اي از اين كتاب را در اختيار دارد كه برروي آن خط ابوجعفر طوسي است،
- نثر اللئالي علي بن فضل الله حسني راوندي، از نسخه اي قديمي كه بر روي آن خط مؤلف است،
- الفتن ابي صالح سليلي بن احمد بن عيسي بن شيخ حساني. تاريخ نسخه اصل سال 307ق، به خط مصنف آن در مدرسه معروف به تركي در جانب غربي واسط موجود است،
- الفتن، تأليف ابو يحيي زكريا بن يحيي بن حارث بزاز، تاريخ كتابت آن ربيع الاول 391ق، است كه آن را از نظاميه عاريه گرفته است،
- كتاب ابي المغراء از اصول شيعه،
- كتاب يعقوب بن نعيم بن قرقاره كاتب ابو يوسف. نجاشي او را راوي رضا(ع) دانسته و متذكر شده وي در ميان اصحاب اماميه جليل بود. نسخه اي قديمي از اين كتاب در اختيار است كه گويا در حيات مؤلف كتابت شده است. برروي آن خط سعيد فضل الله راوندي -قدس الله روحه - است،
- الاربعين ابو الخير احمد بن يوسف قزويني. اصل اين كتاب در مدرسه خليفه ناصر است،
- كتاب محمد بن علي بن محبوب به خط ابو جعفر طوسي،
- الامالي، تأليف محمد بن ابي عبدالله. اين فرد از راويان ثقه اماميه بود. نسخه اي از اين كتاب را در اختيار دارد كه در سال 309ق، كتابت شده است،
-التجمل اصل من اصول اصحابنا. تاريخ مقابله، چهارشنبه هفت روز مانده به شعبان 237ق.
- کتاب الاوصياء، از بعضي اصحاب اماميه. اين کتابي قابل اعتماد نزد اولياست. آن را در اصل قديمي يافته است که گويا در زمان مولف کتابت شده است،(177)
- الدلائل، تأليف ابو العباس عبدالله بن جعفر حميري. اين كتاب به خط ابن غضايري است،
- التواقيع از اصول اخبار، روايت عبدالله بن الصلت،
- كتاب ابو محمد عبدالله بن حماد انصاري از اصحاب كاظم(ع). ابن طاووس اين كتاب را از اصلي كه بر شيخ صدوق هارون بن موسي تلعكبري قرائت شده دريافت كرده است،
- الزواجر و المواعظ ابواحمد حسن بن عبدالله بن سعيد عسكري. نسخه اين كتاب در ذوالقعده سال 473 ق كتابت شده است،
- اصل احمد بن حسين بن عمر بن يزيد كه ثقه است و بر آن، نام محمد بن داود قمي است؛
- اصل محمد بن سليمان. اين اصل در حيات مصنف كتابت شده است،
- اصل عبدالله بن حماد انصاري،
- اصل هشام بن سالم،
- الاربعون شيخ عالم محمد بن مسلم بن أبي الفوارس رازي. ابن مسلم متذكر شده كه اين روايات را از ثقات و اهل ورع و ديانات روايت كرده است. أصل آن در نظاميه قديمي در بغداد در اختيار است،
- اصل محمد بن أبي عمير رضوان الله عليه،(178)
- اصل ابو محمد يمني كه مقابله شده به خط شيخ أبي جعفر طوسي و در نسخه اي ديگر- كه قديمي است -آمده: قال أبو محمد عبدالله بن محمد يمني،
- اصل من أصول اصحابنا، تاريخ كتابت آن ربيع الاخر در سال 314ق،
- اصلي كه بر هارون بن موسي تلعكبري رحمه الله قرائت شده است،
- اصل معاوية بن حكيم،
- مسائل صباح بن نضر هندي از علي بن موسي الرضا (ع). اين كتاب را أبو العباس بن نوح و أبو عبدالله بن محمد بن أحمد صفواني از أصل كتابي عتيق روايت كرده اند. اين كتاب در اختيار است و چه بسا در حيات اين دو نفر كتابت شده است. روايات اين كتاب با اسناد متصل از ريان بن صلت است.
- أصل هشام بن سالم از رجال صادق و كاظم(ع) و ابن أبي عمير از آن روايت مي كند،
- اصل كتاب علي بن اسماعيل ميثمي،
- اصلي كه تاريخ كتابت آن 237ق، است،
- اصل ابي الفرج ابان بن محمد،
- الرسالةالموضحة مظفر بن جعفر بن حسين (حسن). محمد بن جرير طبري از او روايت كره است، نسخه اي از اين كتاب كه به خط مصنف است- در خزانه عتيقه نظاميه بغداد موجود است،
- جزء قديمي اي كه بر آن تاريخ سماع جمادي الاخره 402ق، كتابت شده است.(179)

نتيجه
 

مهم ترين منابع دعايي اماميه، كتاب هايي است كه ابن طاووس تأليف كرده است. اگر چه همه مطالبي كه او، تحت عنوان دعا، ذكر كرده، طريق صحيح به معصوم ندارد يا فاقد طريق است، ولي نبايد ويرانگر اين بنيان تلقي گردد؛ چه اولاً بيشتر اين دعاها مأثور و مسند است و ابن طاووس بر درستي طرق آنها به صورت كلي و در موارد بسيار به گونه فردي، تصريح نموده است. ثانياً، متون فاقد سند صحيح و يا فاقد سند، اگر چه نبايد سخن معصوم دانسته شود، ولي بايد توجه داشت كه اين متون به موجب كلام معصوم -كه بر طريق صحيح استوار است - قابل عمل و موجه مي تواند باشد.
به همين جهت، ابن طاووس خود مقيد به اين دعاها بود و به عنوان عابدترين دوران خود شناخته شده است. نيز عالمان وارسته و فرهيخته اماميه به اين متون اعتماد كرده و كتاب هاي او را در شمار مصادر كتاب هاي خود قرار داده اند.

پی نوشت ها :
 

1. الامان من الاخطار، ص91.
2. الرعايه في علم الدرايه، ص 120-123.
3. بحارالانوار، ج104، ص 63-64.
4. الذريعه، ج1، ص247؛ فوائدالرضويه، ص550.
5. بحارالانوار، ج104، ص196.
6. همان، ج104، ص 64.
7. همان، ج104،ص 208.
8. الفوائد المدينه، ص79.
9. خاتمه المستدرک، ج2، ص448.
10. الفوائدالمدينه، ص 79.
11. خاتمه المستدرک، ج2، ص446.
12. نقدالرجال، ج3، ص303-304.
13. معجم الرجال الحديث، ج13، ص 202-203.
14. بحارالانوار، ج107، ص 33-34.
15. الفوائدالرجاليه، ج2، ص43؛ ص277و ج3، ص299.
16. خاتمه المستدرک، ج1،ص 323.
17. الفوائدالرجاليه، ج3، ص277-278.
18. الرسائل الرجاليه، ج2، ص414.
19. الفوائدالرجاليه، ج2، ص305.
20. فلاح السائل، ص10؛ الفوائدالرجاليه، ج3، ص254.
21. فلاح السائل، ص10-11؛ الفوائدالرجاليه، ج3، ص254-255.
22. خاتمه المستدرک، ج1، ص27.
23. فلاح السائل، ص158، خاتمه المستدرک، ج1، ص46-47.
24. تکمله الرجال، ج1، ص248.
25. خاتمه المستدرک، ج1، ص109-110.
26. المصباح، ص165، ص607، ص618، ص642...؛ البلد الامين، ص 478، ص 217، ص205، ص223، ص480و ص475.
27. وسائل الشيعه، ج1، ص150؛ ج2، ص138؛ ج5، ص286؛ ص151...
28. بحارالانوار، ج35، ص287؛ ج35، ص29؛ ج35، ص318؛ ج46، ص105؛ ج47، ص58؛ ج58، ص318؛ ج76، ص144.
29. مستدرک وسائل الشيعه، ج1، ص470؛ ج7، ص437؛ج 7، ص437؛ ج6، ص396؛ ج2، ص211...
30. بحارالانوار، ج86، ص365-369، ص368، ص371، ص366؛ ج87، ص278-279؛ ج88، ص169، ص217...
31. المصباح، ص121، ص116، ص126و ص406-407؛ البلدالامين، ص 154، ص141، ص 69، ص149و ص153...
32. بحارالانوار، ج86، ص365-369، ص 368، ص371، ص366؛ ج87، ص 278-279؛ ج88، ص169، ص217...
33. مستدرک وسائل الشيعه، ج6، ص273.
34. المصباح، ص206، ص407، صض440...
35. بحارالانوار، ج8، ص303، ص304؛ ج56، ص 46، ص56-90؛ ج63، ص105؛ ج67، ص393؛ ج94...
36. وسائل الشيعه، ج10، ص438؛ ج11، ص 401-413؛ ج25، ص403.
37. مستدرک وسائل الشيعه، ج8، ص180، ص146-187؛ ج10، ص403.
38. بحارالانوار، ج6، ص 137؛ ج8، ص146؛ ج14، ص43؛ ص22؛ ج46، ص 55؛ ج47، ص 58؛ ج67، ص 24.
39. مستدرک وسائل الشيعه، ج1، ص111...؛ ج2، ص130؛ ج3، ص97...؛ ج4، ص 123...؛ ج5، ص 8...؛ ج6، ص299...
40. المصباح ، ص206، ص396، ص179.
41. مستدرک وسائل الشيعه، ج7، ص88...؛ ج16، ص95...؛ ج16، ص 69.
42. المصباح، ص63و ص37؛ البلدالامين، ص141و 146.
43. وسائل الشيعه، ج7، ص88...؛ ج16، ص 95...؛ ج16، ص69.
44. بحارالانوار، ج5، ص328...؛ ج7، ص 325؛ ج83، ص 267...؛ ج90، ص 323، ص 334...
45. مستدرک وسائل الشيعه، ج5، ص 58...؛ ج6، ص150؛ ج12، ص 163.
46. المصباح، ص 296، ص 223...؛ البلد الامين، ص146.
47. وسائل الشيعه، ج5، ص95؛ ج7، ص40؛ ج16، ص 76.
48. بحارالانوار، ج13، ص 376...؛ ج30، ص393؛ ص224؛ ج46، ص114؛ ج45، ص419؛ ج47، ص 204...
49. القصص، ص275و ص300.
50. مستدرک وسائل الشيعه، ج2، ص223؛ ج3، ص213؛ ج4، ص158؛ ج5، ص201؛ ج6، ص320؛ ج7، ص 207...
51. الأمان، ص91-92؛ خاتمه المستدرک، ج1، ص194.
52. اقبال الاعمال، ج3، ص370.
53. الملاحم والفتن، ص40؛ الامان من الاخطار، ص198.
54. اقبال الاعمال، ج2، ص381؛ ج3، ص369.
55. فلاح السائل، ج1، ص11.
56. بحارالانوار، ج106، ص37-38.
57. معجم رجال الحديث، ج13، ص202-204.
58. خاتمه المستدرک، ج2، ص447.
59. فلاح السائل، ج1، ص15.
60. ج1، ص15-17.
61. اليقين، ص183، ص236.
62. اللهوف، ص42و ص44.
63. اقبال الاعمال، ج2، ص36؛ اليقين، ص279-280.
64. فلاح السائل، ج1، ص17.
65. جمال الاسبوع، ص154-155و ص301.
66. فلاح السائل، ج1، ص14؛ اليقين، ص279؛ جمال الاسبوع، ص34.
67. اليقين، ص279-280؛ جمال الاسبوع، ص34؛ الدروع الواقيه، ص77-78.
68. فلاح السائل، ج1، ص15؛ اليقين، ص279-280؛ الدروع، ص77-78.
69. جمال الاسبوع، ص115.
70. فلاح السائل، ج1، ص17.
71. اليقين، ص183و ص236.
72. همان، ص183.
73. فتح الابواب، ص65.
74. همان، ص73.
75. الدروع، ص77-78.
76. فتح الابواب، ص87-88.
77. همان، ص 129-131و 187.
78. الدروع، ص77-78.
79. خاتمه مستدرک وسائل الشيعه، ج2، ص460-466.
80. اقبال الاعمال، ج2، ص310.
81. همان، ج1، ص54.
82. غياث السلطان، ص13.
83. اقبال الاعمال، ج1، ص43.
84. همان، ج1، ص23.
85. فلاح السائل، ج1، ص15.
86. اقبال الاعمال، ج3، ص44.
87. همان، ج1، ص28؛ ج1، ص72.
88. همان، ج1، ص29.
89. همان، ج1، ص34.
90. الدروع الواقعيه، ص 98و 101.
91. فلاح السائل، ج1، ص14.
92. اقبال الاعمال، ج1، ص33.
93. همان، ج1، ص15.
94. فلاح السائل، ج1، ص15.
95. اقبال الاعمال، ج1، ص49؛ الدروع الواقيه، ص42.
96. الدروع الواقيه، ص42.
97. فلاح السائل، ج1، ص15.
98. اقبال الاعمال، ج1، ص34؛ ج2، ص268؛ ج3، ص338.
99. همان، ج1، ص47.
100. همان، ج1، ص54.
101. فلاح السائل، ج1، ص14و ص15.
102. همان، ج1،ص15.
103. همان، ج1، ص16.
104. همان، ج1، ص72.
105. همان، ج1، ص55.
106. همان، ج1، ص58.
107. همان، ج2، ص35.
108. همان، ج1، ص138.
109. الدروع الواقيه، ص78.
110. فرج المهموم، ص86.
111. اقبال الاعمال، ج3، ص113.
112. همان، ج2، ص202.
113. الدروع الواقيه، ص97.
114. اقبال الاعمال، ج3، ص339.
115. الامان من الاخطار، ص51.
116. همان، ص95.
117. الدروع الواقيه، ص272.
118. همان، ص93.
119. همان، ص95.
120. همان، ص97.
121. الملاحم و الفتن، ص80.
122. همان، ص35-38.
123. اليقين، ص279.
124. همان، ص307.
125. اقبال الاعمال، ج1، ص58.
126. فتح الابواب، ص122.
127. همان، ص12.
128. اقبال الاعمال، ج1، ص14.
129. همان، ج2، ص57.
130. همان، ج1، ص195.
131. همان، ج2، ص268.
132. همان، ج2، ص202.
133. همان، ج2، ص202.
134. فرج المهموم، ص86.
135. فلاح السائل، ج1، ص15.
136. همان، ج1، ص8-9.
137. همان، ج1، ص9.
138. همان، ج1، ص10-11.
139. همان، ج1، ص12.
140. فلاح السائل، ج1، ص13.
141. همان، ج1، ص14-15.
142. همان، ج1، ص15.
143. الملاحم و الفتن، ص349-350.
144. فلاح السائل، ج1، ص14.
145. اقبال الاعمال، ج3، ص47.
146. همان، ج3، ص170.
147. ص20، ص99و ص117.
148. ص336-337.
149. ص3، ص57و ص60.
150. اقبال الاعمال، ج2،ص 31؛ الامان من الاخطار، ص19-20.
151. فلاح السائل، ج1، ص8.
152. الامان من الاخطار، ص20.
153. همان، ص20.
154. روضات الجنات، ج4، ص330،ش 405.
155. ص20، ص99و ص117.
156. ص336-337.
157. ص3، ص57 و ص60.
158. خاتمه المستدرک وسائل الشيعه، ج2، ص451-456.
159. مصباح الزائر، ص 109؛ خاتمه مستدرک وسائل الشيعه، ج2، ص450.
160. اقبال الاعمال، ج1، ص28، ص43و ص151.
161. همان، ج1، ص340.
162. همان، ج1، ص45 و 49.
163. همان، ج1، ص47.
164. همان، ج1، ص47.
165. همان، ج1، ص48.
166. همان، ج1، ص36.
167. همان، ج1، ص56، ص60 و ص146.
168. الرعايه، ص150.
169. اقبال الاعمال، ج1، ص34، ص51، ص28، ص23، ص32، ص38، ص42، ص43، ص31، ص33، ص55، ص57-58، ص60، ص153و ص276؛ الامان من الاخطار، ص74.
170. اقبال الاعمال، ج1، ص146 و ص183؛ الدروع الواقيه، ص170.
171. الدروع الواقيه، ص77-78.
172. المجتبي من دعاء المجتبي، مقدمه محقق کتاب، ص24؛ سعد السعود، مقدمه محقق، ص3؛ الذريعه، ج1، ص58؛ ج12، ص182.
173. کشف المحجه، ص127؛ فتح الابواب، ص31-32؛ الاجازات في البحار، ج104، ص42-43.
174. المجتبي، ص30، مقدمه محقق کتاب.
175. فتح الابواب، ص30.
176. اقبال الاعمال، به ترتيب، ج3، ص64؛ ج1، ص41و ص58؛ ج1، ص277، و ص285و ص289.
177. همان، ص193، ص201، ص221 و ص228؛ جمال الاسبوع، ص160و ص288؛ فتح الابواب، ص64، ص24، ص29.
178. فتح الاباب، ص97و ص114؛ کشف المحجه، ص18، ص17، ص82 و ص159؛ اليقين، ص307؛ اقبال الأعمال، ج1،ص 51و ص195-196؛ ج3، ص64و ص171؛ ص103-104و ص 279؛ جمال الأسبوع،ص 259.
179. جمال الاسبوع، ص300؛ فتح الأبواب، ص132و ص286؛ فرج المهموم،ص 25، ص91 و ص94؛ قبس من غياث سلطان الوري، ص5 و ص7؛ کشف المحجه لثمره المهجه، ص124 و ص156؛ اقبال الاعمال، ج2، ص240؛ اليقين، ص109-110، ص113 و ص116.
 

منبع: کتاب علوم حديث شماره 49-50